Movies, Chocolate and Hot Tea

The title is not responsible for the blog content.

Movies, Chocolate and Hot Tea

The title is not responsible for the blog content.

Movies, Chocolate and Hot Tea

توضیحی وجود ندارد. آنچه در پی می اید همه تفسیر است.

برای درخواست رمز لطفا آدرس ای میل یا وبلاگ معتبر خود را در کامنت خصوصی قید کنید. البته تضمینی نیست که رمز برای همه ارسال شود. وبلاگ تازه تاسیس هم قبول نیست.
Sexism, Racism, Ageism and Homophobia
Are not welcome in this area

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

۶۹ مطلب با موضوع «مهمل ها» ثبت شده است

کتابخانه یک اتاق داره مخصوص مثلا دانشجوبان کارشناسی ارشد به بالا. کل کتابخانه به اندازه لازم ساکت هست ولی مثلا خیرش اینجا قراره که یک ریزه ساکت تر باشه. بگذریم که این جور طبقه بندی ها به مذاق دموکرات ادم های اینجا خوش نمی اد که حق دارند. به مذاق من هم خوش نمی اد اما چون میز و صندلی ها شیک و پیک تری داره من هم گاهی می ام اینجا.
دارم یک کتاب مزخرف در مورد انقلاب فرهنگی می خوانم و اعصابم خورده. یک زوج ملنگ هم نشسته اند مدام زیر گوش هم حرف می زنند. نمی فهمم هم چی دارند می گن. وزوز می کنند و پچ پچ. گاهی هم هرهر می خندند. من هم عوض دل دادن به کتاب، مدام دارم فکر می کنم آیا باید با  یک مشت شیشه اتاق را بشکونم و با دست دیگه یقه شون را بگیرم پرتشون کنم تو رودخونه؟ به رگبار مسلسل ببندمشون یا با اسلحه شکاری ترتیبشون را بدهم؟ یک نارجک پرت کنم و خودم بزنم به چاک؟ برم کله پوکشون را بکوبم به هم و قاه قاه بخندم یا اینکه یک لگد بزنم به ماتحت دختره و یک مشت به سینه پسره بعد داد بزنم بیشعورها اینجا کتابخونه است خفه خون بگیرید دیگه؟ داشته باشبد که کماکان هم صدای وزوزشون میاد. چرا نمی رید در دل طبیعت دل و قلوه اتان را مبادله کنید؟ چرا از هوای بهاری لذت نمی برید؟ 
نه اینجوری نمی شه صداشون اوج گرفت الان می رم منفجرشون می کنم. 

پی نوشت: خوشبختانه درست در لحظه ای بشکه باروت اعصابم در آستانه انفجار قرار داشت، زوج مربوطه بلند شدند و گورشون را گم کردند. ببخشید که خانم مودب و فرهیخته دیروز، به تروریستی بالقوه تبدیل شد. البته در این حیص بیص داشتم به این موضوع فکر می کردم که مثلا من اگر ایران بودم و در دانشگاه هنر برای خودم به عنوان یک ایرانی خیمه زده بودم و خودم را مالک جهان می دونستم، چشم داشتم یک مهاجر نفله عصبی نکبت را که می خواهد درس بخوانه ببینم؟ اصلا حق و حقوقی براش متصور بودم که ملزم به رعایتش باشم؟ چهارتا ناسزای نژاد پرستانه بارش نمی کردم که مثلا افغانی فلان یا عرب چنان اینجا ممکلت منه و همین اینکه اینجا داری درس می خوانی از سرت هم زیاده؟ والله هیچ بعید نیست. اصلا یک نگاه به خودتون بکنید، اجازه بدهید من هم یک نگاه به خودم بکنم تا جایگاه هم را بشتاسم. فکرش را بکنید می بینید که اونی که باید گورش را گم کنه اونها نیستند. 

 
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۴ ، ۲۱:۵۱

خوب دوستان عزیز 
نزدیک عید شده و همگی مشغول به امور عید هستید. خوش به حالتون و بهترین غذاها شام شب عیدتون.
ما بی عید و شام ها را یک مدت به حال خودمون بگذارید تا با کابوس های روز و شب مون به تفاهم برسیم. 
یک نویسنده موفق باید قبل از اینکه از حال خرابش مایه بگذاره، از درک و فهمش بهره ببره و گرنه بهتره بره پی کارش. 
یک حساب سرانگشتی کردم دیدم دو ماه دیگه بیشتر وقت ندارم و صد عنوان کتابی که حداقل باید یک نگاه بهشون انداخته باشم. 
یک دفاع از پروپوزال هم دارم با زبانی الکن و قلمی لغزان که به سان زخمی ناسور خوب شدنی نیست که نیست. 
شب ها هم توان خواب خوش با کابوس های جنگ سرد و گرم از من گرفته شده، بمباران تهران با بمب اتمی کم بود، دیشب باید غصه سئول را هم میخوردم که از پیونگ یانگ براش تحفه هسته ای فرستاده بودند. 
فهمیده ام که هر وقت از خودم نا امید می شوم از این خواب ها می بینم. دیشب که اوضاع خراب بود، شاهد انهدام سئول بودم، حالا چرا اونجا خدا می دونه! 
پس بیائید یک مدت بی خیال "راقم سطور فوق" بشوید و ولش کنید. 
راستش حالش خوب نیست. سرش درد می کنه و حوصله نداره. خسته است و به نسبتی مساوی از همه چی بیزار. حتی از انگری بردهای کوچولوئی که برای خودشون می پرند و با رنگ قرمزشون حال آدم را جا می ارند. یا کفشدوزک هائی که هول کرده اند بهار آمده. آمده اند بیرون به هوای بهار، سرمای هوا فلج و بیهوش شون کرده. ولو شده این ور و اون ور. بهشون می گم زود بود. اینجوری زیر پا له می شید اما باز هم میان و می افتن. لیدی باگ های بدبخت.
زندگی سخته و دانستن رنج. خوشی یعنی غفلت. دنیا یعنی غم. بودن یعنی تغییر و تغییر یعنی نبودن. 
"ما هیچ ما نگاه" 
پی نوشت: اگر ادامه به نوشتن بدهم کمترین ادعائی که می کنم این خواهد بود که ادبیات فارسی مدیون فرهنگ اساطیری  یونانه. دوست داشتید بدونید با چه وطن فروشی روبرو هستید؟

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۳۵

 Since the pure experience needs phenomenological reduction, all the historical,cultural., scientific and everyday assumptions should be eliminated in favor of presuppositionlessness of phenomenological investigations
 خداوند به همگی ما صبر جمیل عطا بفرماید! 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۰۱
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۳ آذر ۹۳ ، ۰۰:۰۵
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۴ آبان ۹۳ ، ۰۴:۲۳
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۸ مهر ۹۳ ، ۰۶:۱۰
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۱ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۴۷
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۳ تیر ۹۳ ، ۱۰:۴۹
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۳۱ خرداد ۹۳ ، ۰۰:۵۴