Movies, Chocolate and Hot Tea

The title is not responsible for the blog content.

Movies, Chocolate and Hot Tea

The title is not responsible for the blog content.

Movies, Chocolate and Hot Tea

توضیحی وجود ندارد. آنچه در پی می اید همه تفسیر است.

برای درخواست رمز لطفا آدرس ای میل یا وبلاگ معتبر خود را در کامنت خصوصی قید کنید. البته تضمینی نیست که رمز برای همه ارسال شود. وبلاگ تازه تاسیس هم قبول نیست.
Sexism, Racism, Ageism and Homophobia
Are not welcome in this area

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

بار گران، یک مدت می ره پی کارش

پنجشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۳، ۰۵:۳۵ ب.ظ

خوب دوستان عزیز 
نزدیک عید شده و همگی مشغول به امور عید هستید. خوش به حالتون و بهترین غذاها شام شب عیدتون.
ما بی عید و شام ها را یک مدت به حال خودمون بگذارید تا با کابوس های روز و شب مون به تفاهم برسیم. 
یک نویسنده موفق باید قبل از اینکه از حال خرابش مایه بگذاره، از درک و فهمش بهره ببره و گرنه بهتره بره پی کارش. 
یک حساب سرانگشتی کردم دیدم دو ماه دیگه بیشتر وقت ندارم و صد عنوان کتابی که حداقل باید یک نگاه بهشون انداخته باشم. 
یک دفاع از پروپوزال هم دارم با زبانی الکن و قلمی لغزان که به سان زخمی ناسور خوب شدنی نیست که نیست. 
شب ها هم توان خواب خوش با کابوس های جنگ سرد و گرم از من گرفته شده، بمباران تهران با بمب اتمی کم بود، دیشب باید غصه سئول را هم میخوردم که از پیونگ یانگ براش تحفه هسته ای فرستاده بودند. 
فهمیده ام که هر وقت از خودم نا امید می شوم از این خواب ها می بینم. دیشب که اوضاع خراب بود، شاهد انهدام سئول بودم، حالا چرا اونجا خدا می دونه! 
پس بیائید یک مدت بی خیال "راقم سطور فوق" بشوید و ولش کنید. 
راستش حالش خوب نیست. سرش درد می کنه و حوصله نداره. خسته است و به نسبتی مساوی از همه چی بیزار. حتی از انگری بردهای کوچولوئی که برای خودشون می پرند و با رنگ قرمزشون حال آدم را جا می ارند. یا کفشدوزک هائی که هول کرده اند بهار آمده. آمده اند بیرون به هوای بهار، سرمای هوا فلج و بیهوش شون کرده. ولو شده این ور و اون ور. بهشون می گم زود بود. اینجوری زیر پا له می شید اما باز هم میان و می افتن. لیدی باگ های بدبخت.
زندگی سخته و دانستن رنج. خوشی یعنی غفلت. دنیا یعنی غم. بودن یعنی تغییر و تغییر یعنی نبودن. 
"ما هیچ ما نگاه" 
پی نوشت: اگر ادامه به نوشتن بدهم کمترین ادعائی که می کنم این خواهد بود که ادبیات فارسی مدیون فرهنگ اساطیری  یونانه. دوست داشتید بدونید با چه وطن فروشی روبرو هستید؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۲/۲۱

نظرات  (۹)

کامشین جان ، گاهی رسیدن به این حالات و روحیات انگار مقتضای طبیعته . و این که بعد از مدتی ، آدم با خودش صلح و صفا میکنه هم ایضا" .
سخت نگیر دختر جان ( هر چند میدونم برای کسی که رنج میبره ، شنیدن این حرف چقدر پرت مینماید).
راستی اینم بگم برم : یک بار خواب دیدم که در کنار جمعیتی انبوه دارم در یکی از سواحل کره جنوبی در دریا شنا میکنم که ناگهان یک اشیای غول پیکری از سمت دریا بهمون حمله کردن . توی خواب کاشف به عمل آمد رباتهای کره شمالی هستند!!!
می بینی مادر ، وحشت از دیکتاتورها ، توی خواب هم دست از سرمون برنمیداره!
سئول؟ خیلی هم بیراه نیست کامشین جون، از مه سای نازنین یک سئوالی بکن ببین شاید توارد ذهنی داشته اید :)))
موفق باشی دوست خوبم. از صمیم قلب آرزو میکنم به نتیجه دلخواهت و در حد شایستگی های بسیارت دست یابی. 
پاسخ:
مهسا دلش میخواست بره سئول اما باید تنها می رفت. طفلی امتحانش را هم خیلی خوب داده بود! 
ممنون از آرزوی خوبت
برو سر صبر به کارهات برس. ما منتظریم که زود برگردی :)
پاسخ:
مرسی بهارک جان
we'll look forward to read you , whenever you feel like to write 

پاسخ:
مرسی مانی جان
کامشین عزیزم نمیدونم چطور میتونم بهت روحیه بدهم وقتی خودم خدای ناامیدیم. فقط میتونم بگم خوب یا بد ، خوش یا ناخوش زمان میگذره. ویکروزی این مرحله تموم میشه....
پاسخ:
مرسی آسمونی جون. تو هم تحمل کن تا در پایان دوتائی با هم جشن بگیریم
محیط‌های آکادمیک و رقابتی من رو به مرز فروپاشی می‌رسونن. مستقل از ویژگی‌های دیگه، شجاعت و تحملی که شما دارید برای من غیرقابل تصوره. امیدوارم برگردید و از موفقیت‌هاتون بنویسید.

در مورد پی‌نوشت باید بگم: چند وقت پیش دوستی داشت در مورد زبان فارسی صحبت می‌کرد؛ من پریدم وسط حرف‌اش و گفتم: «من زبان فارسی می‌اندازم توی توالت و چند بار سیفون رو می‌کشم». فکر کنم خیلی وضعم خراب باشه. البته دلم از یک سری مسائل پر بود که این‌جا مجال گفتن‌اش نیست.

در آخر. یکی این صفحه رو برام فرستاده بود که گلچین یک سری آهنگ قدیمی و خاصه. امیدوارم خوش‌تون بیاد.

موفق باشید.


پاسخ:
ممنونم. گاهی اوقات شجاع بودن با بی خبری مرزهای مشترک پیدا می کنه. آدم خبر نداره و یک دفعه میافته در  مسیری که بقیه با دانائی کامل ازش گریزان هستند. 
زبان فارسی تعریفی نداره. یعنی در مقام رقابت با زبان هائی که ریشه در لاتین دارند یا مثلا انگلیسی که مخلوطی از همه چی است، به شدت کم میاره. راستش از اینکه زبان مادری ام فارسی است ناراحت نیستم اما از اینکه سعی نمی کردم دو سه تا زبان دیگه هم یاد بگیرم شرمنده هستم. البته به سعادت کسانی که آلمانی و فرانسوی هم می دانند غبطه میخورم
مرسی بابت صفحه
سلام. کامشین جان امیدوارم زود زود با دست پر برگردی. موفق باشی دوست جونم. بوس!
ازروزی که جمله ات درمورد بیخبری وشجاعت را خوندم پاک ذهنم درگیرش شده.بطرزشدیدی باهات موافقم.
پاسخ:
ممنون آسمونی جان
ولی حرف های من را جدی نگیر!
این حس رو منم داشتم دقیقا تو فصل بهار قبل. و بعد از گذشتن از این حس به شدت تو خلا فکری و روحی گرفتار شدم. امیدوارم شما راحت تر پشت سر بگذارید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی