Movies, Chocolate and Hot Tea

The title is not responsible for the blog content.

Movies, Chocolate and Hot Tea

The title is not responsible for the blog content.

Movies, Chocolate and Hot Tea

توضیحی وجود ندارد. آنچه در پی می اید همه تفسیر است.

برای درخواست رمز لطفا آدرس ای میل یا وبلاگ معتبر خود را در کامنت خصوصی قید کنید. البته تضمینی نیست که رمز برای همه ارسال شود. وبلاگ تازه تاسیس هم قبول نیست.
Sexism, Racism, Ageism and Homophobia
Are not welcome in this area

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

کامشین هیولا می شود

چهارشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۵۱ ب.ظ

کتابخانه یک اتاق داره مخصوص مثلا دانشجوبان کارشناسی ارشد به بالا. کل کتابخانه به اندازه لازم ساکت هست ولی مثلا خیرش اینجا قراره که یک ریزه ساکت تر باشه. بگذریم که این جور طبقه بندی ها به مذاق دموکرات ادم های اینجا خوش نمی اد که حق دارند. به مذاق من هم خوش نمی اد اما چون میز و صندلی ها شیک و پیک تری داره من هم گاهی می ام اینجا.
دارم یک کتاب مزخرف در مورد انقلاب فرهنگی می خوانم و اعصابم خورده. یک زوج ملنگ هم نشسته اند مدام زیر گوش هم حرف می زنند. نمی فهمم هم چی دارند می گن. وزوز می کنند و پچ پچ. گاهی هم هرهر می خندند. من هم عوض دل دادن به کتاب، مدام دارم فکر می کنم آیا باید با  یک مشت شیشه اتاق را بشکونم و با دست دیگه یقه شون را بگیرم پرتشون کنم تو رودخونه؟ به رگبار مسلسل ببندمشون یا با اسلحه شکاری ترتیبشون را بدهم؟ یک نارجک پرت کنم و خودم بزنم به چاک؟ برم کله پوکشون را بکوبم به هم و قاه قاه بخندم یا اینکه یک لگد بزنم به ماتحت دختره و یک مشت به سینه پسره بعد داد بزنم بیشعورها اینجا کتابخونه است خفه خون بگیرید دیگه؟ داشته باشبد که کماکان هم صدای وزوزشون میاد. چرا نمی رید در دل طبیعت دل و قلوه اتان را مبادله کنید؟ چرا از هوای بهاری لذت نمی برید؟ 
نه اینجوری نمی شه صداشون اوج گرفت الان می رم منفجرشون می کنم. 

پی نوشت: خوشبختانه درست در لحظه ای بشکه باروت اعصابم در آستانه انفجار قرار داشت، زوج مربوطه بلند شدند و گورشون را گم کردند. ببخشید که خانم مودب و فرهیخته دیروز، به تروریستی بالقوه تبدیل شد. البته در این حیص بیص داشتم به این موضوع فکر می کردم که مثلا من اگر ایران بودم و در دانشگاه هنر برای خودم به عنوان یک ایرانی خیمه زده بودم و خودم را مالک جهان می دونستم، چشم داشتم یک مهاجر نفله عصبی نکبت را که می خواهد درس بخوانه ببینم؟ اصلا حق و حقوقی براش متصور بودم که ملزم به رعایتش باشم؟ چهارتا ناسزای نژاد پرستانه بارش نمی کردم که مثلا افغانی فلان یا عرب چنان اینجا ممکلت منه و همین اینکه اینجا داری درس می خوانی از سرت هم زیاده؟ والله هیچ بعید نیست. اصلا یک نگاه به خودتون بکنید، اجازه بدهید من هم یک نگاه به خودم بکنم تا جایگاه هم را بشتاسم. فکرش را بکنید می بینید که اونی که باید گورش را گم کنه اونها نیستند. 

 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۱/۲۶

نظرات  (۳)

سلام.
 چرا چند ضربه نطدی رو میز؟ اینجا اینطور بیشتر رایجه!
پاسخ:
اینجا اصلا جواب نمی ده. 
راستی موهاتونتو عکس، جه رنگ و برق قشنگی داره.
پاسخ:
خیلی ممنون. یک ریزه کار فلاش و انعکاس نور مصنوعی است.
۰۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۳۰ میله بدون پرچم
سلام
ما شناگران قهاری در زمینه‌های نژادپرستی هستیم... کاش هیچ‌گاه آب گیرمان نیاید.
پاسخ:
راستش از زمین و زمان برامون آبگیر نازل می شه که با پرچم های صلیب شکسته شنا کنیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی