Movies, Chocolate and Hot Tea

The title is not responsible for the blog content.

Movies, Chocolate and Hot Tea

The title is not responsible for the blog content.

Movies, Chocolate and Hot Tea

توضیحی وجود ندارد. آنچه در پی می اید همه تفسیر است.

برای درخواست رمز لطفا آدرس ای میل یا وبلاگ معتبر خود را در کامنت خصوصی قید کنید. البته تضمینی نیست که رمز برای همه ارسال شود. وبلاگ تازه تاسیس هم قبول نیست.
Sexism, Racism, Ageism and Homophobia
Are not welcome in this area

بایگانی

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۰ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۹ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۱:۴۰

سه هفته پیش از بیمارستان دامپزشکی نیکان با ما تماس گرفتند و خیلی محترمانه اعلام کردند که گربه مون مرده، شاید هم گفتند فوت کرده در هر حال کامی طرف صحبت بود و بعد از قطع تماس توضیح زیادی در مورد کیفیت خبررسانی نداد. البته اصلا نیازی به توضیح نبود چرا که من از زنگ تلفن به محتوای خبر پی برده بودم. 

رفتیم و شیلای نگون بخت را پلاستیک پیچ تحویل گرفتیم. کارکنان و دامپزشکی که سه چهار روز قبلش شیلا را پذیرش کرده بود، باهامون همدلی  کردند و پول ودیعه را به حسابمون برگردونند و ما هم دست از پا دراز تر بعد از ده روز ناراحتی آمیخته با عذاب وجدان برگشتیم خونه. در غیاب ما همسایه منحصر به فرد و استثنایی مون یک چاله پای شمشادهای باغچه کنده بود. کامی اصرار داشت شیلا را برای بار آخر ببینه که من نگذاشتم. چه چیزی می توانست از اون پیشی بینوا که در کمتر از دو هفته هشت صد گرم از وزن سه کیلو و چهارصد گرمی اش را از دست داده بود، باقی مانده باشه؟ تازه هر چه باقی مانده بود دچار جمود نعشی شده بود که حس خوبی به آدم نمی داد. یک ریزه چاله را عمیق تر کردیم و بعد بینوا شیلا را دفن کردیم تا چرخه عذاب و درد بالاخره با فرایند سپردن به خاک به پایان برسه. 

درست از اواخر اسفند ماه بود که شیلا هوس شوهر کردن به سرش زده بود و برای رساندن معنی و مفهوم آنچه فیزیولوژی بلوغ گربه ای بهش القا می کرد، با نظم خاصی عربده می کشید. من و کامی هر دو با گربه بزرگ شده ایم و تمنای همسرطلبی گربه چیز عجیب غریبی برامون نیست، اما این حرف ها که گربه فحل خودش راه می افته و جفت خودش را پیدا می کنه نیم قرن پیش معنی می داد. الان که اگر گربه به مقصد سانفراسیسکو بره بیرون، تضمینی نیست  برگرده یا اگر برگشت سالم باشه و شرایط محیطی دخلش را نیاورده باشند، راهی جز عقیم کردن حیوان باقی نمی مونه. در ثانی گیرم که گربه ظاهرا سالم و با شکم پر برگشت و دو ماه بعدش هم برامون دو سه تا بچه پیشی زائید، حالا چه خاکی باید به سرمون بریزیم؟ آیا رویای مزرعه داری مون به تحقق پیوسته که گربه را با بچه هاش بکنیم تو Barn بین یونجه ها بزرگ بشوند و موش بگیرند و کیف کنند؟ همین جوری اش هم  پسر صاحبخانه مون با ماجرای گربه داری مستاجرهای باباش مشکل داره. حدودا دو ماه پیش سر دیگر همسایه گربه دارمون چنان هواری کشید که مرد بینوا  در میان اشک و ناله دخترش مجبور شد گربه پنج کیلویی و پشمک مانندش را در پارک نیاوران رها کنه، خود صاحبخانه در توهم اینکه گربه چه کسی در راه پله جولان می داده و به عروسش فیف کرده هم بهمون زنگ زد که گربه تون باعث شده عروسم بترسه و بچه نزدیک بوده از بغلش بیافته!

جدای از این حرف ها، فحل شدن شیلا یک جورایی ما را یاد Menstrual Cramps خودمون می انداخت. بینوا یک دفعه می ایستاد و از ته دل عربده می کشید، بعد ساکت می شد، دوباره چنگ به زمین می زد و فرش را گاز می گرفت و از فرط استیصال طول خانه را می دوید و خودش را ملتمسانه به پاهای کامی می مالید و حرکات خاک برسری از خودش در می کرد. شما از هر فرد گربه دار با تجربه ای در این زمینه راهکار بطلبید یا خودتون را با جستجو در اینترنت خفه کنید به نتیجه ای جز اینکه "بهتره هر چه زودتر گربه را عقیم کرد" نخواهید رسید. ما هم که غریبه نیستیم یکی هستیم مثل شما! پیش خودمون باشه که تا تصمیم بگیریم تقریبا دو یا سه هفته طول کشید و در طی این مدت شیلا دوبار ساکت و آروم شد. هر دوبار آرام شدن هایش هم درست بعد از تصمیم گیری ما بود. گربه بدبخت جوری آروم و مطیع می شد که تقریبا برمی گشتیم خونه اول و ته دلمون می گفتیم ولش کن! بعدا عقیمش می کنیم! 

روز سوم فروردین وقتی در ابتدای پیاده روی از ونک به سمت تجریش بودیم چشممون به بیمارستان دامپزشکی پیمان افتاد و طی بازدیدی که از آنجا داشتیم گول خوردیم که به به چه جای خوبی. با متد جدید گربه و سگ عقیم می کنند، سه روز بستری شون می کنند، دارو و مسکن بهشون می دهند، بعد دسته گل فیکس شده تحویلت می دهند و از این صحبت ها که نصفش چاخان بود من جمله آنتی بیوتیک دادن به حیوون تازه عمل شده.  هزینه کل این داستان هم بسیار مقبول و مناسب جیب و کیف ما بود طوری که هوس کردیم برای گربه های محل تور دسته جمعی عقیم سازی ترتیب بدهیم. خلاصه با گوش های دراز شده به قاعده گوش خر برای هشتم فروردین وقت گرفتیم و در روز موعود ساعت سه بعد از ظهر  شیلای برگ گل مان را تمیز و مرتب تحویل حضرات دادیم. تعهدهم ازمون گرفتند که اگر گربه زیر عمل یا طی سه روز آتی در بیمارستان مرد، اگر فرار کرد، یا به هر دلیل دیگری سقط شد هیچ مسئولیتی متوجه بیمارستان و کارکنانش نخواهد بود. حق شکایت هم تحت هیچ شرایطی نداریم. ما هم امضا کردیم و بدبختی از عصر همان روز شروع شد. 

ساعت هفت حدودا چهارساعت بعد از عمل زنگ زدیم حال شیلا را بپرسیم اما برخلاف برخورد چند ساعت قبلش، خانم منشی همان پشت تلفن پاچه مون را گرفت که من چه می دونم گربه تون بعد از عمل حالش خوبه یا نه، اگر به مشکلی برخورد و مجبور شدیم ببریمش بخش داخلی بهتون خبر می دهیم. شب که شد به غلط کردن افتادیم که این چه کاری بود که ما کردیم؟ خودمون را با این فکر که فردا می رویم ملاقاتش تسلی دادیم اما فردا همون خانمه دوباره پشت تلفن پاچه مون را گرفت که نخیر ما از این قرتی بازی ها نداریم دو روز دیگه بین ساعت فلان تا چنان بیائید و تحویلش بگیرید. من به کامی اصرار کردم که بیا همین امروز تحویلش بگیریم و بی خیال سه روز دریافت مسکن و آنتی بیوتیک بشویم. اما بعد فکر کردیم شاید این به صلاح شیلا باشه که تحت مراقبت باشه، شاید ما نتوانیم خوب بهش برسیم و هزار تا شاید دیگه که در آن لحظه همگی به نفع صبر کردن به قاعده دو روز دیگر تمام شد. 

سه روز بعد از عمل رفتیم سراغ شیلا و حیوان بدبخت از دیدن ما انقدر خوشحال شد که از دیدن هیجان و شادی اش پاک زد به سرمون. همانجا بغلش کردیم، اجازه دادیم کل هیکلمون از مو پوشیده بشه، بردیمش پت شاپ براش برس مو خریدیم، گردن بند یا یقه الیزابت درست کردیم ( قابل توجه دوستان گربه دوست درست کردن این گردنبند اصلا کار سختی نیست) غذاهای خوشمزه به نافش بستیم، نورگیر را براش برق انداختیم، حوله محبوبش را بهش دادیم تا مثل دیوانه ها به جونش بیافته و با مکیدنش عقده بی مادری اش را تسکین بده و تا دو روز شاهد خوشحالی و جست و خیزش هاش بودیم تا شد روز شنبه چهارده فروردین یعنی شش روز بعد از عمل. 

آن شنبه خاص شیلا دست به اعتصاب غذا زد و دهان بر هر خوردنی و آشامیدنی ای بست. یک جای ساکت و خلوت پیدا کرد و خودش را گرد کرد و به هیچ محرکی واکنش نشان نداد. گوش هاش داغ بود و دماغش خشک که به زبان گربه ای این علائم یعنی من تب دارم و حالم خوب نیست. کامی در واکنش به بیحالی شیلا به ماجرای خودش و گربه بدبختی در سال 1365 اشاره کرد. مثل اینکه کامی آن روزها یک بار که روی نردبان بوده تا چیزی را از بالای کمد برداره دچار حادثه می شه و با نردبان می خوره زمین. گربه بیچاره شون هم درست در محل حادثه زیر نردبان بود و کامی حین سقوط گربه را زیر وزنش له می کنه. البته گربه مذکور از این ماجرا جون سالم به در می بره اما به مدت ده روز داخل جعبه اش افتاده بوده و هیچی نخورده تا حالش خوب شده. طبق این روایت یک روز لب به غذا بستن آنهم بعد از عمل جراحی چیز عجیبی نیست. 

اما حال و روز شیلا کمی مشکوک بود. دروغ چرا که من یک فوبیای غیر قابل وصف دارم که به طور خلاصه می شه آن را ترس از موقعیتی دانست که در آن مریض از غذا خوردن دست می کشه به خاطر همین قصه کامی به نظرم بیشتر از دوزار نمی ارزید. هر چه می گذشت حال شیلای بینوا بدتر و بدتر می شد. شنبه که به عصر رسید، تو سر زنان برش داشتیم و بردیمش همان کلینیک کذا. آنجا هم دامپزشک جوان و فربه ای بدون هیچ توضیح و حرف اضافه ای یک آنژیوکت بهش بست و ازش نمونه خون گرفت. از جزئیات اینکه چطور به گربه آنژیوکت می زنند بگذرید که خیلی وحشتناکه. یعنی حداقل برای شیلا ماجرا جوری دردناک بود که در جا روی میز معاینه جیش کرد. خلاصه کنم که حضرت آقای دامپزشک همین جوری روی هوا نظر دادند که شاید زخمش را لیسیده و عفونت کرده باید بهش آنتی بیوتیک بدهیم. بعد هم ما را از اتاق پرت کردند بیرون تا به گربه خیابانی بینوای دیگری برسند که اسهال داشت و حامله بود. 

شیلا باید سه روز به همراه تزریق سرم حاوی الکترولیت های حیاتی، داروی ضد تهوع می گرفت و یک آنتی بیوتیک هم باید به نافش بسته می شد. روز بعد از این کارها به تنها غذایی که علاقه نشان داد گوشت چرخ کرده و کالباس بود که انگاری دومی از زهر هلاهل برای گربه بدتره. ما هم در این سه روز غیر از یک شب که خودمون سرم را بهش بستیم، شیلا را صبح و شب می بردیم کلینیک برای تزریق دارو. 

تجربه این سه روز از جهاتی خیلی ارزشمند بود و به دانایی ما از کل سیستم جاری و ساری در کلینیک های دامپزشکی بسیار افزود! شرح کسب این آگاهی بسیار ارزشمند را بگذاریم برای یک دفعه دیگه ولی شما از ما می شنوی گربه سالم را حتی المقدور از این جور جاها دور نگه دارید! مکانسیم درمان در این سیستم از قاعده بچرخ  تا چرخ درآمد ما بچرخه تبعیت می کنه. همین قدر بدونید که کلینیک مذکور دو برابر هزینه عقیم سازی بابت ویزیت،دارو، آزمایش خون، نصب آنژیوکت،تزریق سرم و آمپول ما را تیغ زد. بدبختی اینجا است که به محض قطع داروی ضد تهوع و سرم حال شیلا بدتر شد. در این رفت و آمدها بود که دکتر مسئول کلینک فوق بهمون مژده داد که شیلا احتمالا از زمان کوچه گردی و شیر خوارگی اش به ویروس کرونای گربه ای(FIP) آلوده بوده و با انجام عمل عقیم سازی بیماری اش  رو آمده یا شاید از همان بدو تولد ایدز گربه ای داشته و به FIV مبتلا شده که در کل مزخرف می گفت و بدین وسیله از کلینیک خودش مسئولیت زدایی می کرد. 

درست ده روز بعد از عمل عقیم سازی، یعنی یک هفته بعد ازتحویل گرفتن شیلا از کلینیک پیمان و فردای روزی که سرم تراپی اش قطع شد، شیلا به طور کل لب به خوردن بست و واکنشش نسبت به آب عوض شد. بینوا می رفت بالای ظرف آبش می نشست و مثل قطحی زدگان به آن خیره می شد ولی آب نمی خورد و بدتر از هر چیز دیگر اینکه شروع کرد به بالا آوردن. طفلکی هر جوری بود خودش را به لگن خاکش می رساند و در نهایت عجز بالا می اورد و خون به دل ما می کرد. اینجا بود که دوباره تو سرزنان شیلا را به بیمارستان دامپزشکی نیکان بردیم که طبق نظر کسانی که گربه های خیابانی را تحت چتر حمایتی خود می گیرند تنها جایی است که از پس درمان گربه هایی که نشانگان بیماری Panleukopenia را بروز می دهند بر میاد. 

این بیماری را منجوق به کمک دوستش از طریق تماس تلفنی تشخیص داد که کاملا هم درست بود. ماجرای این که من چطوری با منجوق تماس گرفتم هم برای خودش داستانی است که بگذارید منجوق براتون تعریف کنه. شاید اینطوری از پست دیگر نمی نویسم آخری اش آمد بیرون. اینکه منجوق نمی نویسه تقصیر منه. ماجراهای شیلا خیلی ناراحتش کرد. البته این فقط منجوق نبود که نگران و ناراحت شده بود، شیرین، مامانم، خاله هام، و مامان کامی هر روز حال شیلا را می پرسیدند و براش دل می سوزاندند.

منجوق اصرار داشت که همان چهارشنبه شیلا را ببریم بیمارستان نیکان، اما شما که غریبه نیستید آخرین باری که ماجرای آنژیوکت کشیدن از دست شیلا را شاهد بودم قسم خوردم که دیگه گربه نبرم دکتر! یعنی روز چهارشنبه حاضر بودم هر کاری بکنم الا اینکه دوباره شاهد چنان مراسمی باشم. منتهی کامی که چنین قسمی نخورده بود روز پنج شنبه اول صبح شال و کلاه کرد و شیلا را چپاند در سبدش، من را هم کشان کشان برد و انداخت درون ماشین و اینطوری ها بود که رفتیم بیمارستان جدید و در آنجا کاشف به عمل آمد که بعله شیلا به بیماری فوق دچار شده. دامپزشک های این بیمارستان خیلی مشتاق به توضیح دادن و شنیدن درد و دل صاحبان گربه ها و سگ ها بودند و حسابی شیر فهممون کردند که اگر گربه واکسینه نشده باشه بهتره وارد جریان عقیم کردن هم نشه و تعجب کردند که همکارانشون چرا در این مورد به ما آدم های ناشی و بی سوات توضیح کامل نداده اند.آنها به قصد اجرای برنامه پنج روزه درمان شیلا را بستری کردند و به پیشی بینوا دوباره آنژیوکت زدند که شیلا این آخری را تحمل نکرد و بعد از صرف آخرین توانش برای حیغ کشیدن به صدایی بی نهایت بلند بی حال و بیهوش راهی اتاق بیماری های عفونی شد. یک خروار دوا هم برای پنج روزش خریدیم و یک دوای خاص هم بهش زدند که مغز استخوانش تحریک به ساخت گلوبول سفید بشه . یک روز هم رفتیم دیدنش که ای کاش نمی رفتیم و روز یک شنبه یعنی درست دو هفته بعد از عمل عقیم سازی شیلای بینوا مرد. 

اینطور که دستمون آمده کلینیک اول به شدت آلوده بوده و برای رفع این آلودگی کار خاصی از حضرات سر نمی زده. بیماری Panleukopenia ویروسی و به شدت مسری است. سه روزی که شیلا در بیمارستان پیمان بوده رسما در ویروس غلت می زده و خدا می دونه چطور نگهداری می شده. شما بدونید و آگاه باشید که من در صفحه گوگل این کلینیک ریویوی وحشتناکی برای آنها نوشته ام ولی ای کاش خودم اول ریویوهای گوگل را خوانده بودم. از مسیری دیگر و به طور غیرمستقیم به کارکنان کلینیک اول-پیمان- توپیدم که چرا بدون اینکه در مورد واکسن به ما هشدار بدهید حاضر شدید گربه بینوا را عمل کنید؟ اگر ما می دونستیم که واکسیناسیون گربه باید مقدم به عمل عقیم سازی باشه که اینکار را نمی کردیم. نگران شدید که مبادا ما پشیمان بشویم و برای عمل هزینه نکنیم؟ انها هم ما را به بی سوادی و بی شعوری متهم کردند و تعهدمان را به یادمان آوردند و گفتند حق نداریم نظر بدهیم.

  شما اگر حیوان خانگی دارید آن را وارد سیستم بیمارستانی از مدل بیمارستان پیمان نکنید. 

چهار روز بعد از ماجراهای شیلا آبجی تون مریض شد و یک هفته معتکف گوشه توالت بود. تست کووید هم داد که نتیجه آن منفی بود. البته میگن این منفی بودن دلیل بر کووید نداشتن نیست ولی خوب فعلا که زنده ایم و از دست روزگار آخ می کشیم. 

خلاصه که دو میلیون و صد هزار تومان هزینه کردیم تا شیلا در سیستم معیوب دامپزشکی حیوان خانگی وارد بشه و بمیره. 

 

۲۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۵:۰۲