Movies, Chocolate and Hot Tea

The title is not responsible for the blog content.

Movies, Chocolate and Hot Tea

The title is not responsible for the blog content.

Movies, Chocolate and Hot Tea

توضیحی وجود ندارد. آنچه در پی می اید همه تفسیر است.

برای درخواست رمز لطفا آدرس ای میل یا وبلاگ معتبر خود را در کامنت خصوصی قید کنید. البته تضمینی نیست که رمز برای همه ارسال شود. وبلاگ تازه تاسیس هم قبول نیست.
Sexism, Racism, Ageism and Homophobia
Are not welcome in this area

بایگانی

متاسفانه

شنبه, ۹ تیر ۱۴۰۳، ۰۸:۱۱ ب.ظ

متاسفانه هر چه بیشتر از ننوشتم در اینجا می گذره، برگشت و از سر گرفتن ماجرا سخت تر می شه. بدتر از آن اینکه از ننوشتن در این فضا ناراحت نیستم. برای گفتن چرا و به چه علت اجازه بدهید یک کم برگردم عقب. تصمیمم برای نوشتن از یک سال و نیم پیش ماجراهای مهسا امینی شروع شد. آن موقع بود که احساس کردم بهتره برای مدتی طولانی گم به گور بشم. راستش حوصله، توان و صبرم برای تحمل کم شده بود. هنوز هم به هیچ کدام از ابزار روحی سازشمندی مجهز نیستم. نه حوصله دارم آسمان و ریسمان ببافم، نه توان ذهنی مقابله با نظرات مخالف در من باقی است و نه برای حماقت های گاه و بیگاه بقیه وقت دارم. ولی دروغ چرا که گاهی هم با خودم از حیف شدن وقت و اندیشه ای که صرف اینجا می شه میگم و به این نتیجه می رسم که ولش کن. غیر از یافتن دوستان خوب، چه بهره ای دیگری از وراجی در اینجا برده ام؟ تقریبا هیچ. بهره که سهله گاهی فقط حرص خورده ام و از عمر خودم کاسته ام. گاهی هم یکی پیدا می شه کامنت مزخرفی پای نوشته هام میگذاره و اوج نفهمیدن های خودش را در تاختن به نوشته های من پیدا می کنه. من هم روم نمی شه که کلفت بارش کنم، بلدم فقط روم نمی شه. 

این دست مثالها که زیاد می شوند به نتیجه ای می رسم که می بینید. حالا حالاها هم مونده تا آن سبک نوشتاری مورد پسند شما از روح و روان آزرده من بیاد بیرون که باور کنید اگر نیاد هم اتفاقی نمی افته. اصلا این سبک نوشتاری دیگه خریداری نداره. خود من در اینستاگرام بازخورد بهتری از دوستانی که به دقت گزیده و انتخاب کرده ام دریافت می کنم در کمتر از بیست و چهار ساعت هم تکلیف بازخوردی هر پست مشخص می شه. من هم آنجا آدم دیگری هستم. خلاقیت کمتری در نوشتار و مزه پراکنی بیشتر درتصویر بهم می رسونم و خدا بده برکت که سوژه برای انگولک کردن کم نیست. 

بین خودمون باشه که ته دلم احساس می کنم کامشین مرده و من هم سوگوارشم. سوگوار تمام خوش باوری ها و روشن بینی های بی حاصلش هستم. سوگوار آن هپروتی ملنگی هستم که دنیا را به کام و ایام را به وفق مراد می دید و اینجا را پر می کرد از خواب های دیده و رویاهای نادیده. از اندیشه های تازه و کهنه، از افکار پوسیده و نرسیده. خوش باوری که پذیرش سختی براش آسون بود، به بشکنی گریه اش می گرفت و به همان سرعت هم می خندید. این وسط یک چیزی آمد و روحش را مسموم کرد و به تدریج دخلش را آورد. آره واقعا کامشینی که شما می شناختید مرد و متاسفانه کسی جاش را پر نکرد. یعنی کس خاصی که شیرین عقلی اش منشا نوآوری و شعور درش باشه دیگه ازش حاصل نشد. آدم ها شدند سوژه های برای ترسیدن و گریختن. دنیا شد مکان خدعه و نیرنگ و جامعه شد لجنزار بدعهدی ها و بی وفایی ها....

آیا دلیل همه این نابودی ها، از یاد رفتن ها، ناکامی ها، و سوگواری ها مسائل سیاسی روز بود؟ شاید. آره شاید چون این  مسائل سیاسی روز بود که پرده از همه چی برداشت که نشان داد در چه پلشتی بیحد و حسابی زندگی می کنیم، که دلها چه تاریک و روح ها لنجزار چه عفریته ای است. ولی شاید هم نه که ما از اساس تحفه ای که بشود روی شعور و فهمش حساب باز کرد نبودیم. آره نبودیم اگر بودیم این همه تاریکی، و لجن و عفریته در آن بهم نمی رسید. چرا با خودمون رو راست نیستیم تاریکی از درون ماست. 

خدا را چه دیدی شاید یک روز حالم خوب شد. 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳/۰۴/۰۹

نظرات  (۸)

کامشین جان عزیز، من سالهاست وبلاگ شمارو میخونم البته خواننده خاموش تلقی میشم. خواستم بگم در همه این سالها خیلی از شما و نوشته‌هاتون یاد گرفتم طنز فوق‌العادتون، دانش عجیب غریبتون و توان تحلیلتون واقعا کمیابه... میتونم بگم یکی از الگوهام بودید وقتی که رشته دیگه‌ایو بعد از سالها کار و درس توی یک رشته فنی انتخاب کردم. به تصمیمتون احترام میذارم فقط خواستم بگم که این وبلاگ و نویسنده‌اش در زندگی من چقدر مهم بودن. 

پاسخ:
بسیار ممنونم نازلی جان. 
امیدوارم در مسیری که انتخاب کرده اید موفق باشید. 
به همراهی شما افتخار می کنم. 

سلام کامشین جان

نمیدونم آیا من از دسته آنهایی هستم که نظر مخالف میگذارند یا آنهایی که حماقت گاه و بیگاه دارند. میدونم از دسته آنها که کامنت مزخرف میگذاشتند نیستم و خوشحالم. متاسفم که اون کامشین مرده. هر چند شما فکر میکنید که کامشین دیگری جای اون کامشین اولی رو پر نکرده، به نظر من اینطور نیست. این کامشین بدبین (یا شاید واقع بین) غیرهپروتی جوجه ققنوس جدیدیه که از خاکستر ققنوس کامشین قبلی سردرآورده. این یکی هم بزرگ میشه و پیر میشه و میسوزه و باز هم کامشین جدیدی به وجود میاد که با قبلی ها فرق داره. هر چند که من ناراحتم که دیگه نوشته های کامشین جدید رو نخواهم خواند اما خوشحالم که این کامشین جدید از ابراز اندیشه هایش دست برنداشته و در فضای دیگه ای به بودنش ادامه میده. من کامشین قبلی رو دوست داشتم و مطمئنم که کامشین جدید رو هم دوست میدارم.

پی جی هاروی یک آهنگ از لئونارد کوهن رو کاور کرده به نام who by fire. اگر دوست داشتید گوش کنید. من دوست داشتم، اگه شما هم ازش خوشتون بیاد لذتی رو با هم شریک شدیم 3>

پاسخ:
سلام نیکی جان. 
قطعا کامنت های شما از جمله بازخوردهایی بوده که هم دوستشون داشتم هم منتظرشون بودم. از قضا در آخرین کامنتت اشاره خیلی خوبی به واقعیتی داشتی که همیشه ازش گریز داشتم. 
مرسی بابت اهنگ. 
خیلی چیزها هست که با یادآوری اش می توانیم مشترکا لذت ببریم. 
البته بین خودمون باشه که سلیقه موسیقیایی من خیلی چیپ و در پیتی شده. الان عاشق دوا لیپا و آهنگی هستم که برای فیلم باربی خوانده. 
۱۰ تیر ۰۳ ، ۱۵:۳۰ میله بدون پرچم

سلام بر کامشین

خوانندگان وبلاگ صبورترند چون اینجا زمان خیلی سرعتش کند است یا بهتر است بگوییم اونجا سرعتش زیاد است! بیست و چهار ساعت!! من اینجا گاهی چند سال منتظر باقی می‌مانم (آیکون خنده) راستش نمی‌دونم شاید از روی حسادت باشه ولی... به نظرم پلتفرم‌های صبرمحور مفیدترند! کلاً صبوری چیز خوبیه. 

پاسخ:
سلام میله جان 
امیدوارم انتظار به سال نکشه. بهتره برم لای جرز اگر نتوانم بنویسم! 
صبر که در ضمیر ناخوداگاه ما حک شده! 
خیلی ممنون برای آن یکی پیام که خصوصی آمده. من هم باید چاهی، خونه خالی ای، بیابان عاری از گیاهی پیدا کنم و هوار بکشم. آدم گاهی اگر جیغ نکشه از تنگی نفس خفه می شه. 
الان هم که فهم منطق موافق نظام و مخالف نظام به طور یکسان سخت و تعب شده و کسی هم دقت نمی کنه که در هر حال هر اتفاقی بیافته به نفع نظامه. به قول حاجی آقای صادق هدایت "ز هر طرف که برسد به نفع اسلام است" ! 
مردم رای بدهند پز مشارکت می دهند، ندهند کاندیدای اصلح آقا انتخاب می شه. خاک بر سری شده ایم! 

کامشین جون سوگواری ت رو بکن و به کامشین جدید اجازه بده با پر و بال جدیدش پرواز کنه. یک فرایند سخته اما چند زندگی رو زیستن مال همه نیست، فقط خواص توان و امکان چند زندگی زیستن رو دارند. 

یکی از بهترین چیزهایی هست که کسی می تونه در زندگی تجربه کنه هر چند در حین وقوع سخت و دردناکه. از اون چیزهاست که فقط برای کسانی اتفاق میفته که لایقش شده اند، از طریق طی مراحل قبلی. 

به چشم یک اتفاق خارق العاده بهش نگاه کن. کامشین جدید خیلی خیلی بالغ تر ‌و تواناتر از قبلی هست. 

۱۲ تیر ۰۳ ، ۱۲:۵۵ کامران وفایی

کامشین همه چیز هایی که میگی رو من هم آره

هیچ اشکالی ندارد اگر این احساسات رو داری.ادمها هر چی فهیم تر باشند،اندوهشون هم بیشتر میشه. کاش در زندگی بعدی‌ات، در یک جای پر برف و سرد به دنیا بیای.امریکا،کانادا یا هر جا که دوست داری.ادمهایی مثل تو،از سر این مملکت زیادن.

پاسخ:
مرسی ماریا جان

اون روزها که مرتب مینوشتی، خیلی خوب بود. 

پاسخ:
آره دل خودم هم برای اون روزهام تنگ شده 
از شانس محشرم کامپیوترم هم به رحمت ایزدی پیوسته

راستش کامشین جان من بلد از ماجرای مهسا دیدم نسبت به مردم و شعورشون بهتر شد.واقعا ملت همه چی رو می فهمند ولی حیف که کاری از دستشون برنمیاد.دشمن این اصلی ملت آمریکاست که پشتیبان حاکم هاست و خوب ملتی رو نمی شناسم که حریف این ابرقدرت بشه

پاسخ:
پرژین ما حتی در حد و اندازه ای نیستیم که امریکا دشمن مون به حساب بیاد. ما خودمون دشمن خودمون هستیم و همین برای بیچارگی ابدی مون کافی است. 
حرفم خوب نیست اما متاسفم که هر چه می گذره درستی اش بیشتر بهم ثابت می شه. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی