Movies, Chocolate and Hot Tea

The title is not responsible for the blog content.

Movies, Chocolate and Hot Tea

The title is not responsible for the blog content.

Movies, Chocolate and Hot Tea

توضیحی وجود ندارد. آنچه در پی می اید همه تفسیر است.

برای درخواست رمز لطفا آدرس ای میل یا وبلاگ معتبر خود را در کامنت خصوصی قید کنید. البته تضمینی نیست که رمز برای همه ارسال شود. وبلاگ تازه تاسیس هم قبول نیست.
Sexism, Racism, Ageism and Homophobia
Are not welcome in this area

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

۱۲۶ مطلب با موضوع «عصبانی شدن ها» ثبت شده است

خوب مثل اینکه شکر زیادی خوردن و حرف از ننوشتن زدن به من یکی نساخته. دوباره باید فیتیله شعور را بکشم بالا. 
از همه دوستانی که علی رغم ناز و ادای مسخره من هنوز به اینجا سر می زدند و برام پیغام می گذاشتند ممنونم. باید برگردم و خودم را برای ماراتون نوشتن آماده کنم. رمز همون رمز قبلی است و نهضت ادامه دارد. فقط ممکنه به کامنت ها نرسم جواب بدهم که خوب شما درک خواهید کرد که مسئله فقط وقته و گرنه ما کجا و بی وفائی. بگذار هر چی کلنگ هم هست از آسمان بیافته پائین. 

خوب حالا براتون می گم که...

همون روزی که گفتم دیگه تعطیل، انقدر به خاطر مسائل عدیده تحت فشار قرار گرفتم که هوش و حواسم مخدوش شد. کلید را تو خونه جا گذاشتم و با خوشی در را زدم به هم. موندم پشت در. به صاحبخونه پیغام دادم بیا و لطف کن و در را برای من باز کن. جواب آمد که ساری ی ی ی من رفته ام اور سیز تا دو هفته دیگر هم بر نمی گردم زنگ بزن لاک اسمیت. زنگ زدم لاک اسمت گفت 120 دلار. تازه باید بیام قفل را ببینم. داشته باشید که برای من یک دلار هم یک دلاره و می توانم سه هفته با صد و بیست دلار زندگی کنم. رفتم پیش دوستان. یوتیوب را شخم زدیم و راه های مختلف ورود به خانه را سنجیدیم. هیچ کدوم جواب نداد.  دستمون هم آمد که دزد بودن و در بسته باز کردن هم مهارت می خواهد. همینجور الکی نیست. تازه نصفه شبی به خاطر اینکه بچه نکبت همسابه اسباب بازی های مخصوص برف بازی اش را با سخاوت ولو کرده بود تو حیاط پشتی، روی یخ آنچنان لیز خوردم که دو متر شوت شدم هوا و مثل بمب افتادم زمین. کف دستم جر خورد، کمرم تاب خورد و از ترس شکستن قبض روح شدم! فردای اون روز با تلفنی که  کامی به ارنست زد، یک قفل ساز پیدا کردیم که مثل بقیه دزد سر گردنه نبود و کاری را که بقیه ادعا می کردند کم کم 120 دلار هزینه داره با هفتاد و پنج دلار راه انداخت. تا دو روز هم انگشت های دست راستم باز نمی شد و کمرم هم برای خودش  تا مدتی درد می کرد. 
البته در این میانه دستم آمد که این غربی های از خاله بازی کم ندارند. همون روز اول همه عالم فهمیدند که چه بلائی به سرم آمده. کلی هم متلک شنیدم که بی حواسم و شوتم و چرا کلید یدک را زیر گلدون یا  تو آفتاب گیر قایم نکرده ام. اصلا چرا یکی ور نداشتم بگذارم تو دفترم. البته ده تا پیغام هم از دوستان گرفتم که شب پا شو بیا پیش ما. این قسمتش خوب بود. از اون ده نفر نه نفر به شدت دلخور شدند که چرا بهشون زنگ نزده بودم. 
حالا قفل خونه یک ریزه از تنظیم در آمده. میدونم که تامی میاد و برام هزینه میکنه. من هم خودم را آماده کرده ام که برم تو شکمش و بهش بتوپم که تو که خبر مرگت بیست تا مستاجر داری، چرا یک نفر را نگذاشتی به امورات خونه ها برسه؟ چرا به من نگفتی می خواهی بری اسپرینگ برک؟ خوب من هم حواسم را جمع می کردم! البته بماند که بابای همون بچه نکبت دو روز بعدش به من گفت که کارهای تامی را اون انجام می ده. احتمالا کلید هم داشته. هر چقدر ارنست فرشته بود تامی هیولا است. برای سال دیگه یکی از آپارتمان های دانشگاه را رزرو کردم. شیک آفتابگیر، بزرگ و با همه مخلفات یک آپارتمان حسابی. 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۴ ، ۲۳:۴۷
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۶ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۰۰

اگر بلاگر هستید لطفا به نکته های زیر توجه کنید
1- هر از چندی اسم وبلاگتون یا نام مستعاری را که تحت عنوانش می نویسید را در گوگل جستجو کنید
2- اینکار قبل از اینکه عمل مفرحی برای کشف این موضوع باشه که شما تا چه حد طرفدار دارید نکات دیگری را هم روشن خواهید کرد
3- احتمالا متوجه خواهید شد بیکارانی در جامعه مجازی وجود دارند که با برداشتن مطلب شما وبلاگ خودشون را رونق خواهند بخشید و خدا می دونه که چه سودی از اینکار بهشون می رسه. حالا اگر وبلاگتون مثل من محتوای هدیان گونه ای داشته باشه که هیچ اما اگر در حال اطلاعات دادن باشید، ترجمه کرده باشید یا زحمت کشیده باشید و مطلب جمع کرده و انتشار داده باشید که ...زحمتتون نسبتا به فنا می ره
4- خوب...قضیه رو شد. دو سه تا آدم بیکار این کار را با نوشته های من کرده اند و واقعا قصد و غرضشون بر من پوشیده است. قبل از اینکه یک خاک بر سری بهشون حواله کنم؛ می رم وبلاگ قبلی را می بندم و این یکی را هم با رمز به روز می کنم. 
5- بین این صد و خورده ای آدم که روی هم رفته باعث می شوند وبلاگ محقر بنده تا مرز 350 بازدید در روز را داشته باشه احتمالا این جماعت بیکار هم هستند که منتظر هستند آخرین هذیان دهنی من را بخواند. با عرض معذرت دیگه هذیانی در کار نیست. ما فعلا حالمون یک جورائی شده که قابل وصف نیست. 
6- فعلا تا های دیگه بای

 در مورد رمز اجازه بدهید یک ذره عصبانیتم بخوابه. برمی گردم از خجالت دوستان در میام. فعلا اوضاع خرابه. نوشته ام را برای بچه های کلاس فرستادم و یک ارائه دست و پا شکسته هم داشتم اما کماکان مثل بز نگاهم کردند. مت که آشکارا ناراحت بود که چرا از ایده اون مایه گذاشته ام ایمی جین که خفه خون گرفته بود و به توهمم دامن زد که اصلا نوشته ام را نخوانده. موریتس هم طوری بهم ایراد گرفت که اصلا لال شدم و نتونستم از خودم دفاع کنم. بعدش هم یک ساعت اومد از در دلجوئی حرف هائی زد که حالم را بدتر کرد. جاناتان هم علنا گفت خوش به حال من که یک شاگرد دارم حرفی برای گفتن نداره اما چکامه ادبی می نویسه یکی دیگه یک عالم حرف داره نمی تونه یک جمله مثل آدم سرهم کنه. دو تا شاگرد هم دارم که نه معلومه چی تو سرشونه نه چیزی هم می نویسند که بفهمیم دارند چه غلطی می کنند. می خواهم از کامی خواهش کنم منو بگذاره تو چمدون و برگردونه سر باغچه خشک شده و  تنه های بریده درختان خرمالو....
۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۰۵
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۶ دی ۹۳ ، ۰۰:۳۲
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۴ دی ۹۳ ، ۰۲:۳۸
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۵ آذر ۹۳ ، ۲۰:۰۰
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۸ آبان ۹۳ ، ۲۰:۴۶
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۳۰ مهر ۹۳ ، ۰۵:۲۳
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۳ مهر ۹۳ ، ۲۳:۰۲
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۸ مهر ۹۳ ، ۱۹:۴۷