به بهانه اینکه حالم خوب نیست نمی توانم درس را بگذارم کنار. اگر مزخرف می نویسم شما ندیده بگیرید. مسلمه که اشتباه می نویسم و فکرم جمع نیست اما نمی توانم تعطیلش کنم. امروز دیگه شاهکار بود. در عرض نیم ساعت تب و لرز حمله کرد، امدم قرص بخورم سر معده ام گیر کرد و با گیر کردنش باعث شد معده ام درد بگیره. قراره هوا گرم بشه و من دیگه طاقت این زمستان نفرت انگیز و گرم را ندارم. درسم که تمام شد به یوکان مهاجرت می کنم تا از اوایل سپتامبر زمستون داشته باشیم. امروز جاناتان ابراز عقیده می کرد که دوره اخر الزمون شده. خوب من به چرند نویسی خودم ادامه می دهم. حالم خوب نیست و می روم که شبی دیگر را به درد و تب بگذرانم. فردا هم می روم دکتر