Movies, Chocolate and Hot Tea

The title is not responsible for the blog content.

Movies, Chocolate and Hot Tea

The title is not responsible for the blog content.

Movies, Chocolate and Hot Tea

توضیحی وجود ندارد. آنچه در پی می اید همه تفسیر است.

برای درخواست رمز لطفا آدرس ای میل یا وبلاگ معتبر خود را در کامنت خصوصی قید کنید. البته تضمینی نیست که رمز برای همه ارسال شود. وبلاگ تازه تاسیس هم قبول نیست.
Sexism, Racism, Ageism and Homophobia
Are not welcome in this area

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

تابستان؟

يكشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۶، ۰۵:۲۸ ق.ظ

فکر کنم زدم چشم فلک را کور کردم با این تعریف اشک آلودم از شهریور محبوب. قرار بود که پایان تابستان را جشن بگیرم، اما چون یادم رفته بود امسال ما در این ور عالم تابستان به آن معنی مرسوم و مقبول اش نداشتیم، پروردگار دو عالم با یک چشم بندی ماهرانه هفته آخر تابستان را تماما به تلافی اوقات تلف شده اختصاص دادند و از آسمان گرما برامون فرستادند. امروز که برای پیاده روی رفته بودم بیرون، ذهن خسته ام مدام هفته قبل را با امروز مقایسه می کرد و درک این تغییر ناگهانی دما براش غیر قابل تصور بود. حالا نکنه طبیعت واقعا قاطی کنه و عوض پائیز تابستان بیاد؟ ملت هم که همه شلوارک و تاپ به تن زیر افتاب قل می خوردند و کیف می کردند. من هم کوله پشتی به دوش خیابان را بالا می آمدم و افسوس می خوردم که روزهای سرد و ابری کجا رفتند و چرا رفتند. 

ذهنم خیلی خسته است. مدتی است که خودم را با خواندن کتاب The Order of the Things مشغول کردم و در چهل صفحه از این کتاب خیمه زده ام. صد بار کلمات پرت و پلا و جملات نامفهوم اش را بالا و پائین کرده ام و نتیجه ای که گرفته ام سه خط ازجاع مستقیم به فوکو بوده که فعلا برای خودش سردرگم و ول معطله،  و هفت صد کلمه مقدمه چینی که چرا فلاسفه اسلامی به آنچنان تعریفی از استیک و علم نرسید که فلسفه غرب رسید. می دونم این سوال شما هم هست علی الخصوص وقتی که یادمون بیاد فلسفه اسلامی هم همون فلسفه غربه. اسلام فلسفه اش کجا بود؟ (ّببخشید جمله ام را درست می کنم) ادیان ابراهیمی فلسفه شون کجا بود؟ هیچ کدومشون فلسفه نداشتند! از جهودها خبر ندارم اما مسیحی ها و بعد مسلمان ها هر چه به اسم فلسفه می شناسند همان چیزی است که فلاسفه مشرک یونان سرهم کرده اند. اول مسیحی ها الهیات خودشون را با سمبه فلسفه قوی کردند، بعد به یمن نوه معاویه پسر یزید که دستش به گنجینه پراکنده حکمت اسکندریه رسیده بود و تلاش مسیحیانی که عربی بلد بودند، فلسفه هم به اسلام وارد شد. (راستی فرصت کردید فیلم آگورا را ببینید) برای ما مرز بین فلسفه و الهیات یک ریزه قاطی پاتی و شلم شوربا است. برادر نصر مدام از تئوسوفی حرف می زنند و فلسفه غرب را به لجن می کشند تا ثابت کنند که اسلام فلسفه خودش را داره که معذرت می خواهم اما استدلالشون بخوره تو فرق سرشون که تازه مال خودش هم نیست مال هنری کربنه. روی هم رفته وقتی کسی می ره درباره اسلام و حکمت اسلامی به سخن اش اوج و ملاج بده من دلم می خواهد برم دستشوئی و هر چه به خوردم داده شده را بالا بیارم. شما ببخشید ولی این دیوانه ها اعصاب برای آدم نمی گذارند. 

خوب می بینید یک ذهن خسته چطوری کار می کنه؟ همین الان اگر کسی بیاد و بگه تو که حالیت نیست فلسفه اسلامی چیه حرف نزن، من نه تنها کوتاه می ام بلکه معذرت هم می خواهم. آره ما و فارابی و بوعلی سینا، ما و سهرودی و غزالی، ما ملاصدرا و ...خودتون بگید دیگه کی؟...می توانیم فک فلسفه غرب را بیاریم پائین! اما می شه به من بگید چرا از قبل فلسفه اسلامی دانش شناسایی هنر اسلامی به وجود نیامد؟ نکنه چون از اساس اونهایی که متولی فلسفه بودند چیزی به اسم هنر نمی شناختند؟ همین جا بگذارید کوتاه بیام. درست فهمیدید هنر اسلامی برساخته فرهنگی غربه. چیزی به این نام در فرهنگ اسلامی وجود نداشته. نه اینکه هنر نداشته باشیم، نه دقت کنید که منظورم این نیست. چیزی که نداشتیم دانش طبقه بندی بر اساس افتراقه. 
چیزی که من از فوکو فهمیدیم و نوشتم همین ها بود. خدا بیامرزدت ای کچل همجنسگرای نابغه که عالم پساساختارگرایی بدون تو مثل مربای بدون شکر بود. کاش می توانستی درک کنی برای کسی که از متنی خالی و تهی اما انباشته از ادعا آمده، فهمیدن  دنیایی که تو شناختی  و شناساندی کار آسونی نیست، اما دلم برات می سوزه که فکر می کنی علی آباد هم شهره. 

راستی اگر وقت داشتید اجرای ماریا کالاس یا دایانا دامرو  از ملکه شب از اپرای فلوت جادویی موتزارت را گوش بدهید. اون وقت دوباره از خودتون بپرسید ملتی که گوگوش و هایده داشت چرا انقلاب کرد. چه کوفت دیگری را می خواست به دست بیاره؟ (بازهم حواس تون باشه هایده و گوگوش را با خواننده های سوپرانو مقایسه نمی کنم. از یک چیز دیگه حرف می زنم که خودم هم نمی دونم چطوری باید صحبت اش را باز کنم) 
هر وقت این قطعه را گوش می دهم یاد آقای حمید دباشی می افتم...این یک شوخی درون فامیلی است ولی حمید جان خوب خلی برای خودت هستی ها! )

 پی اس: در این چند روز گذشته، مختلف و پراکنده، از هر دری گفته ام و نوشته ام. فعلا من ساکت شما صحبت کنید. "The stage is yours" 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۶/۲۶

نظرات  (۱۰)

ما هر روز پا میشیم میایم اینجا که تو حرف بزنی و ما کیف کنیم. مثلاً من چی بگم واقعاً؟ از هوای تهران که هنوز مهر نشده داره آلوده و خفه می‌شه؟ از بدبختی‌های فرستادن بچه به کلاس اول در این ملک که برای من پر از فلاکت و بهت و ترس از آینده است؟ از سیستم خردکننده اداره دولتی سابق و سپاهی فعلی؟ از بدو بدو و ترافیک همت هر صبح و عصر؟... البته می‌تونم چیزهای دیگه‌ای هم بگم مثل نسیم خنکی که تازگی سر صبح‌ها با پررویی می‌وزه، از دیدن دوباره چند تا فیلم وودی آلن، از خواندن دو تا کتاب تازه و کیفور شدن ازشون... دیگه چی؟ آها دو تا تئاتر محشر هم دیدم. متشکرم که صحنه را به من واگذار کردی. تا بیشتر از این با روزمرگی بی‌مزه خودم خرابش نکردم، همون خودت حرف بزن کامشین جان که از همه سخنور بهتری هستی.
پاسخ:
بهارک جان این همه حرف خوب برای گفتن داری...تازه پسر گل ات هم که داره می ره مدرسه. 
چند وقت پیش بلوجزمین و مچ پوینت وودی آلن را برای دهمین بار دیدم و خیلی خیلی دلم سوخت. بدبختی همه جا هست.
بی همهمه و غوغا باور کن تابستان داره نفسهای آخرش را میکشه این دست و پازدنهاش هم مثل مرغ بسمل شده ست دوباره می آید روزهایی که بیرون سرد تر از درون فریزر تهی ما باشد ! و تو با پالتو میان برفها غل بخوری به  هر  وری که بخواهی یا نخواهی .تهران هم میرود درون تونلی که در آن از مگسهای ریز سفید خبری نیست . به یاد بیار که درست در مفصل افتراق فصل سرما و گرما تو به جمع زندگان پیوستی شمع ها  را آماده کن برای روشنی برای روشنایی که نماد حضور روشن توست .تولدت را به دوست دارانت تبریک میگویم
پاسخ:
من دلم می خواهد قل بخورم محمد جان. از تصور غل خوردن حالم بد می شه! 
خیلی ممنون ازتبریک تولدی که هنوز نرسیده. 
می ترسم شمع روشن کنم ...این کار را بکنم این آژیر خطر به صدا در میاد باید بریم بیرون اتش نشانی بیاد...آبرو ریزی می شه کلا! 
من اگر بخوام حرف بزنم فقط مى تونم بگم تنها فلسفه اى که خوندم و کمى ازش فهمیدم فلسفه ملاصدرا بوده.آیا باز هم اجازه مى دید حرف بزنم؟
پاسخ:
اوا چه عالی. من که فقط حرکت جوهری اش یادم میاد. آن هم در حد اسم! 
I have no "new" ideas to express ( embarrassingly !) , I'd rather read, listen and learn

پاسخ:
مانی جان چوبکاری کردن به انگلیسی چی می شه؟ 
، اون لینک رو ده بار دیدم و هر بار گریه کردم اون صدای ملکوتی دست گذاشت روی یه تقطه از روحم که هیچ چیزی به اونجا نرسیده بود بکره بکر،یه نقل قول خواندم از باخ با این مطمون که :من موسیقی رو انتخاب کردم چون میخواستم به بهشت برم و مردم رو هم به اونجا ببرم.چه قدر حرفش درست بود.وای حیف حیف که من هرگز از نزدیک شاهد یه همچین چیزی نخواهم بودخوش به حالت کامشین قسمتت شد از طرف من هم یه دل سیر تماشا کن و لذت ببر و در اخر بلند شو و از طرف من هم محکم براش کف بزن
پاسخ:
خدا را چه دیدی ماریا جون. شاید توانستی از نزدیک ببینی. اما من و تو جفتمون باید از شیرین بخواهیم که عوض ما بره یک دل سیر تماشا!  از این چیزها سمت ما زیاد اتفاق نمی افته اگر هم بیافته مال ازما بهترونه! 
چرا?!!!! فکر میکردم اون ور باید دایما این جور برنامه ها باشه! تعجب کردم.در مورد از ما بهترون هم تصورم این بود که برا همه قابل دسترسی هست پس چندان فرقی با ایران نداره!!
پاسخ:
ماریا جان اجراهای موسیقی کلاسیک و اپرا احتیاج به پیش زمینه های متنوعی داره که فقط  نهادهای گردن کلفت از پس اداره و اجراش بر می آیند.  طبیعتا این سبک موسیقی هم مثل موسیقی پاپ و فولکور نیست که دسترسی اش برای همه آسون باشه. مال طبقه ممتاز جامعه است. امتیاز هم که خریدنی است.  آمریکای شمالی هم مثل اطریش نیست که چیره دست ترین نوازنده ویولن بره در خیابان اجرا داشته باشه. بعضی از گروه های موسیقی کلاسیک برای خلق الله در پارک های مشهور اروپا برنامه می گذارند یا با تور می روند این ور و آن ور ولی بازهم این سطح موسیقی عرصه خاص خودش را می خواهد. حضور در اجرای زنده موسیقی کلاسیک مثل خوردن خاویار می مونه. آداب خاص خودش را داره. هر وقت خاویار فست فوود شد، خوب می توانیم امید داشته باشیم که پای موسیقی کلاسیک هم به ده کورهایی مثل جایی که من زندگی می کنم باز بشه
این طرز خواندن و اجرای متعالی هم کار هر کسی نیست و ان هایی که به این جایگاه می رسند انگشت شمارند. همه این دلایل روی هم دسترسی به حضور در کنسرت های کلاسیک را خیلی سخت می کنه. غیر ممکن نیست اما سخته. پیش خودمون باشه که بلیط اش هم خیلی گرونه. خدا پدر اینترنت را بیامرزه که حداقل به ما اجازه می ده حس و هواش را تجربه کنیم. 
اگر روی این چیزها بخواهی از خارج ناامید بشی، باید یواشکی بهت بگم که ایران از خیلی لحاظ ها از خارج بهتره. اصلا شوخی نمی کنم ها! 
نهادهای گردن کلفت!! منطورت مافیاست?این نهاد چرا فقط برای اپرا هست فقط? صرفا به خاطر اینکه خواننده اپرا شدن اسون نیست?! فوتبال یا موسیقی کلاسیک هم از این منطر کار راحتی نیست ولی نهاد مافیایی نداره. در مورد ایران باید بگم خوب و بد همه جا هست هیچکجا بهشت نیست ایران هم خوبی های خودش رو داره
پاسخ:
مافیا؟ 
چنین منظوری از به کار بردن کلمه نهاد گردن کلفت نداشتم. هر سیستم فرهنگی که پولساز باشه نهادهای قدرتمند حامی خودش را داره. الزاما هم مافیایی نیستند. 

۳۰ شهریور ۹۶ ، ۰۲:۰۰ من هم بهارکم
من چند روز پیش با نت هات اسپات همسرم اومدم و کلی براتون نوشتم و وقتی میخواستم پستش کنم یهو موبایل همسرم زنگ زد و همون لحظه ارتباط نت قطع شد و همه اش پرید. حالا میتونم به طور خلاصه بگم که تابستون امسال مون از یه جهاتی پر بار بود ولی در کل اون زندگی ای که تو ذهن مون بود و منتظرش بودیم و کل سال رو براس برنامه ریزی کرده بودیم نشد و به جاش خونه خریدیم و کلی بنایی کردیم و کلی بیل و کلنگ زدیم و خیلی بهمون از لحاظ مالی و روحی فشار اومد و بالاخره موف شدیم پونزده شهریور منتقل بشیم به خونه جدید و از فردا زندگی عادی مون شروع میشه.
ایشالله از سال آینده قرار شده که از اول خرداد لش کنیم رو مبل و کتاب بخونیم و زبان مون رو تکمیل کنیم و فیلم نگاه کنیم. به این میگن زندگی.
پاسخ:
خونه جدید بسیار مبارک باشه. از طریق وبلاگتون ماجرا را تا حدی تعقیب کردم. همه چی درست می شه و انشالله که اون جوری که می خواهید زندگی کنید. من هم احتمالا آذر که برگردم ایران باید کمر به همت اسباب کشی ببندم.  
۳۰ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۳۵ من هم بهارکم
ایشالله موفق باشین. ممنونم. از این که وبلاگم رو هم میخونین عرق شرم بر پیشانیم نقش بست. بابا چیه این اراجیف. من مینویسم که فراموش کنم که چی به چیه. ولی اگر نمینوشتم میمردم. توی این دوران مذهبی شدم خرافاتی شدم برگشتم عادی شدم دوباره این وری شدم اون وری شدم... خلاصه کوبیده شدم و از نو ساخته شدم. دیگه خود جدیدم رو نمیشناسم باید یه خورده تو آینه نگاه کنم ببینم میشناسم یا نه! والله...
پاسخ:
خوب اگر یاد پروردگار به درد شرایط سخت نخوره که نمی شه! خیلی هم خوبه که آدم دوباره از نو ساخته بشه. 

تمدن وفرهنگ یونان ملحد در طول تاریخ بی نظیر است مسلمان در دوره ای از تاریخ خود سعی در اقتباس و اسلامیزه کردن فرهنگ یونانداشتند ولی از آنجایی که علم و فرهنگ یونان پایه بر زمین الحاد داشت از یه جایی دیگه متحجرین مسلمان نمی توانستند تحمل کنند و از آنجا که هنوز شرایط فرهم نبود قدرت مذهبیونمیچربید برعکس اروپاییان رنسانس در سرزمین مسلمانان به وقوع نپیوست هم اکنون هم باز مسلمان علوم انسانی را برنمی تابند
پاسخ:
الان حال مسلمین از گذشته خراب تره. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی