Movies, Chocolate and Hot Tea

The title is not responsible for the blog content.

Movies, Chocolate and Hot Tea

The title is not responsible for the blog content.

Movies, Chocolate and Hot Tea

توضیحی وجود ندارد. آنچه در پی می اید همه تفسیر است.

برای درخواست رمز لطفا آدرس ای میل یا وبلاگ معتبر خود را در کامنت خصوصی قید کنید. البته تضمینی نیست که رمز برای همه ارسال شود. وبلاگ تازه تاسیس هم قبول نیست.
Sexism, Racism, Ageism and Homophobia
Are not welcome in this area

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

گریز به مطالب نامرتبط

سه شنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۴، ۰۵:۴۸ ب.ظ

حتما می دونید که مهاجرین تا شهروند نشده باشند نمی توانند رای بدهند، که خوب واضحه و گفتن نداره. اما وقتی شهروند شدند حتی می توانند برای نمایندگی ابراز تمایل کنند و بلند بشوند بروند مجلس. غلط نکنم کانادا دو تا مجلس داره که یکی اش مجلس اعیانه و همونطور که از اسمش پیدا است مال اعیان و اشرافه و نماینده ها را فرماندار هر استان مشخص می کنه یک مجلس هم داره که مردم رای می دهند براش. دیروز مردم برای این مجلس دوم رای دادند و همان شبانه خیلی شیک و پیک نتایج معلوم شد و نخست وزیر هم که حزبش باخته بود استعفا داد و رفت. اوضاع یک  ریزه شبیه به سال 1376 شده و ملت احساس می کنند قراره هوای های تازه بدمه علی الخصوص اینکه رهبر حزب برنده یک جوان خوشگل گوگوری مگوری است با پیشینه مامانی تر. ایشون احتمالا متعلق به The Establishment کانادا هستند. باباشون هم قبلا نخست وزیر بوده و خیلی هم خوشنام بوده. از لحاظ شکل و شمایل هم کپی بهتر از اصل متیو مک کاناهی است. 
مثل اینکه رابطه نخست وزیر قبلی کانادا با ایران تعریفی نداشت. خوب انشالله که این یکی میزان وحشتش از ایران در حد بقیه نباشه و زیاد به ماجرای زهرا و مصطفی و بقیه بر و بچ کانادائی که الان در فرصت مطالعاتی در ایران حوالی ولنجک به سر می برند فکر نکنه!
خوب بین نماینده ها یک دختر افغان بانمک هم هست که از دهات ما سر در برآورده. فکر کنم سی ساله  یا کمتر باشه. پارسال برای شهرداری نماینده شد و با وجود یک خروار رای ای که آورد در رقابت با شهردار قبلی باخت اما یادمه که از باختش خیلی خوشحال بود. چرا که فهمیده بود محبوبیت داره و قادره برای مقام های جدی تر گام برداره. من در حد دو جمله باهاش صحبت کردم اون هم در یک روز برفی که  داشت در محوطه ساختمان گروهمون دنبال تریا می گشت. فارسی لهجه داری صحبت می کرد و طبیعتا انگلیسی حرف زدنش بی نقصه. ارنست و تینا خیلی دوستش دارند و مطمئن هستم از اینکه ماریام رای آورده کلی ذوق کرده اند مامان ماریام جز پناهنده هائی بوده و تینا که فعال حقوق پناهنده هاست و عضو عفو بین الملله  از این طریق باهاشون آشنا شده. کلاس های آشپزی ایرانی شون را شرکت کرده و تقریبا همه غذاهای ایرانی را چشیده.

 مریم بعد از فارغ التحصیلی اش از دانشگاه هر کاری کرده. مثلا یک مدت یک شرکت داشته که نظافتکار می فرستاده این ور و اون ور. آشپزی کرده و با خواهرش رستوران هم داشته اند. ولی خوب رستورانشون تعریفی نداره. عوض زعفرون از گلرنگی استفاده می کنند که قرمزه و خوردن جوجه کبابی که رنگ قرمز گلی داره یک ریزه عجییه.
دوست دارم بدونم واکنش دوستان ایرانی اینجا که خانواده های افغانی را به جمع خودشون راه نمی دهند (من و کامی را هم خیلی تحویل نمی گیرند چرا که زیادی بی شیله پیله هستیم، ماشین نداریم، خاکی هستیم و به قول خودشون اصلا شبیه به ایرانی ها نیستیم، خونه هم که نخریده ایم تازه هنوز هم پی آر داریم و سیتیزن نیستیم) در برابر پیروزی مریم چیست. اصلا واکنششون در برابر پیروزی لیبرال ها چیست. هموطنان ما در این شهر یک پا کانسرواتیو هستند برای خودشون آخه. دلبرهائی هستندبه خدا. امروز هوس کرده ام برم رستوران خواهر مریم و از همون جوجه کباب های گلی رنگ بخورم. ولی واقعا خوشمزه نیست. 

پی نوشت: خوب الان کلی از نوشتن و آپ دیت کردن این پست گذشته. ما رفتیم اون رستوران غذا خوردیم و جاتون خالی خوراک ماهیچه اش با پلو زعفرانی معجون خوشمزه اما چربی بود که حالمون را دگرگون کرد. کامی چلوکباب خورد که جاتون خالی بد نبود اما اگر حواسمون نبود برداشته بودند روی کبابش مایونز خالی کرده بودند. اخیرا در منوی غذا زرشک پلو با مرغ را هم اضافه کرده اند. راستی گواهی مصرف گوشت حلال را هم از آقایی در تورنتو گرفته اند. اون روزی که ما آنجا رفتیم عاشورا بود و کارکتان مشکی هم پوشیده بودند خلاصه شلم شوربایی بود. 
الان دیگه همه مریم خانم را می شناسند چرا که ایشون یک دفعه پله ترقی را عوض طی کردن، شخم زدند و مسیر را عوض پیمودن پرواز کردند و هم اکنون برای خودشون وزیر هستند. ما هم پیشرفت کردیم و برای اولین بار در زندگی مان  برای خانم وزیر دست تکون دادیم! چقدر مهم شدم! 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۲۸

نظرات  (۱۰)

مطالب زیبائی کار کرده اید
پاسخ:
چرا اینقدر چرند می گی؟ آدمی که می خواهد برای کارش تبلیغ کنه نباید اینقدر مزخرف بگه
جدی؟ جامعه ایرانی اطراف شما همچین "دماغ" هایی هستند؟!!
عیبی نداره کامشین جون، با این اوصاف همان بهتر که شبیه ایرانی ها نباشیم - به قول آنها - آدمیزاد هم قحطه برای معاشرت و دوستی؟!!
چقدر خوشحال شدم برای پیروزی انتخاباتی این خانم :)) خیلی خوبه که فرصت پیشرفت بطور مساوی برای همه شهروندان وجود داره.
از تو چه پنهان ... منهم هیچ بدم نمیاد بعد از شهروند شدن عضو فعال یک حزب باشم. 
پاسخ:
شیرین جونم نمی دونم چرا رفتار این دوستان برای من خیلی پس زننده است. باید مدام شنونده داستان موفقیت هاشون به عنون یک مهاجر خوشبخت باشی. این خیلی خوبه که اونها موفق هستند و من واقعا از اینکه به جایی که می خواستند رسیده اند خوشحالم و غبطه هم می خورم اما از اینکه اونها موفقیتشون را به ذات باهوش و اصالت فرهنگی و این دری وری ها ربط می دهند سرگیجه بهم دست می ده. همه پنهان می کنند که توی رزومه کاریشون ممکنه صندوقداری هم باشه، همه پنهان می کنند که از دولت کمک هم گرفته اند و .....والله ما توی ایران هم که بودیم خودمون آزمایشگاهمون را تی می کشیدیم و جارو می کردیم! اینجا هم اگر مجبور بشم صندوقداری هم می کنم. دست روی دلم نگذار که الان جوابم به کامنتت می شه یک پست ویژه!
من هم از برنده شدن مریم خیلی خوشحال شدم. عکسش در خبر بی بی سی هست. واقعا با هوشیاری کامل وارد این عرصه شده. من تحسین اش می کنم.

ای ول! چه دختر با جربزه ای. خیلی خوشم اومد. دقت کردی این آدمهایی که همه ی موفقیتهاشون را نتیجه ی ذات باهوش خودشون می دونند، چقدر شکننده هستند؟
پاسخ:
آره چون هوش می توانه تا حدود زیادی اکتسابی باشه و اگر در کسب توانایی شعور خللی پیش بیاد هیچ ذاتی حریفش نخواهد بود و آدمیزاده به سان گیلاس نازکی خواهد شکست! (پیش خودمون باشه وقتی با زبان دوم صحبت می کنی احساس می کنی شعور و هوشت در معرض خطره)
چی گفتم!
سلام  دیشب بی بی سکینه از برنده شدن لیبرالها  در کانادا سخنها گفت و اینکه انگار اونجا اوضاع داره به کام ایرونی ها می چرخه و گمونم گفت یه ایرونی هم رای اورده خلاصه من اینجا کلی ذوق کردم .... منم اون جوون خوش تیبه را دیدم دور وبرش خیلی شلوغ بود اما هر چه چشم چشم کردم و گردن چرخوندم از تو خبری نبود به خودم گفتم ایشالا دور بعدی !
پاسخ:
آره دو تا ایرانی وارد مجلس می شوند.
من و این کارها؟
من همین که از برنامه درسی ام جون سالم به در ببرم یعنی خیلی هنر کرده ام
راستی محمد آقا نگفتی کجا بودی؟ الان خوبی؟ چرا نمی نویسی ؟

به به. پس اون بانوی افغان برگیزه شده، از دیار شماست. بسیار هم عالی. راستش الان که مختصری از زندگیش گفتی، فکر میکنم مادرش بیش از همه خوشحال باشه. الهی شکر :)
پاسخ:
آره...
فکر کنم تنها تنها دو تا دختر را از افغانستان بیرون بردن و زندگی را به عنوان پناهجو در کشور دیگری آغاز کردن باید کار بی نهایت سختی باشه. چه عشقی کنه الان از دیدن ثمره کارش....

ای عزیز !  به قول ملای بلخی  ((گر مجال گفت بودی گفتنی ها گفتمی))
    ایشالا دور بعدی درسهات  که تمووم شد برو تو حزب لیبرالها شاید تونستی اون گوشه دنیا را برای زیستن بهتر آدمی هموار کنی .  بالاخره کار را باید از یه جایی شروع کرد  از همون جایی که آزادی هست.....
پاسخ:
هی ما هم گفتنی ها داریم در مورد این آزادی
محمد جان آزادی مفهومی نسبی و غلط اندازه
بهتره همیشه از دنیای غرب به عنوان دنیای قانونمدار یاد کنیم نه آزاد. 
اون آزادی ای که در ذهن ما است وجود خارجی نداره که هیچ شاید در ایران بیشتر باشه تا اینجا. حداقل اینجائی که ما هستیم.
سلام...

کامشین جان، این دو روزه (بیشتر دیروز فکر کنم) هر چی یورو نیوز رو گوش میکردیم ، هی این قضیه رو که دو تا نماینده ایرانی هم قاطی این حزب پیروزن میچپوند تو چشم ما!! کور شدیم!

قضیه شباهتو خوب اومدین!!
منظورم از آزادی جایی است که حزب وجود داشته باشه فرصت ارایه نظرات بصورت قانونمند باشه بدونی بعد از اینکه حرفت را زدی گوش شنوایی هست .نگران این نباشن که بعد از خروج از سالن به جای اینکه بری خونه ببرنت یه جایی دیگه ...به نظر شما اینا انتظار زیادیه؟؟
پاسخ:
نه محمد جان
معلومه که انتظار زیادی نیست. فقط اسمش آزادی نیست اسمش قانونمداری است. آزادی کلمه غلط اندازی است.
قدیما استادی داشتیم که به نقل از یه فیلسوف فرانسوی می گفت آزادی یعنی درک ضرورت! حالا شما بیا و تعریف این واژه را کامل کن در ضمن تعریف های شاعرانه را(از اون نوعی که بل الوار  و  لویی آراگون و شاملو سروده اند) بذاز کنار.  در ضمن مطلبی نوشته ام بیا و ببین و اگه قابل بود نظر بده
پاسخ:
مطلبتون کجا است محمد جان؟ وبلاگتون برای هنوز با آخرین پست باز می شه.
در مورد آزادی غلط نکنم جان استوارت میل بهتر حرف زده. باید برم بخونمش
آزادی در آنارشیسم نیست. گاهی ما امت شهید پرور زیادی دور بر می داریم. خودم هم استثنا نیستم
به همین آدرس .با عنوان   زندگی وارونه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی